جیملیستد، یک وبسایت برای پیدا کردن سالن ورزشی خصوصی بود. تام (بنیانگذار این وبسایت)، هر روز بعد از کار، تا نیمه شب روی کد نویسی ویژگیهای این وبسایت کار میکرد. وقتی بعد از ۸ ماه محصول ارائه شد و او و دوستش شروع به بازاریابی کردند، متوجه شدند که تقاضایی برای آنچه که درست کردهاند وجود ندارد. در ادامه مصاحبهای با بنیانگذار این استارتاپ آورده شدهاست.
سلام تام! چه سابقه ای داری و الان مشغول چه کاری هستی؟
سلام، من تام هستم. توسعه دهندهی نرمافزار از تورنتو کانادا. اوایل سال 2017 با همراهی یکی از دوستانم تصمیم گرفتم که استارتاپی راهاندازی کنم که در نهایت نابود شد. الان خوشحالم که تجربههای خودم را با شما در میان بگذارم.
الان نیز مشغول ساخت و رشد یک پلتفرم برای نوشتن خودکار هستم به نام وکالماتیک. من از جیملیستد درسهایی آموختهام و میدانم که چه کارهایی را نبیاد انجام بدهم.
استارتاپتان (جیملیستدف) در چه زمینهای بود؟
انتظار میرفت که جیملیستد محلی برای پیدا کردن باشگاه ورزشی مناسب برای افراد باشد. همچنین افراد میتوانستند در این پلتفرم حق عضویت خود را به صورت آنلاین پرداخت کرده و آن را مدیریت کنند.
این ایده از آنجایی به ذهن من رسید که تصمیم داشتم چیزی درست کنم که به خواهر زادهام که صاحب یک باشگاه ورزشی است کمک کند تا مشتری بیشتری جذب کند و عضویت افراد به صورت آنلاین مدیریت بشود. از آنجایی که او مشتاق این ایده بود و میخواستهرچه زودتر آن را امتحن کند، ما تصور کردیم (بزرگترین اشتباهمان) که دیگر باشگاههای خصوصی نیز مشتاق هستند از محصولمان استفاده کنند.
من در مورد ایده با یکی از دوستان دوران مدرسه صحبت کردم و تصمیم گرفتیم باهم روی جیملیستد کار کنیم. من مسئول برنامه نویسی بودم و او مسيول بازاریابی.
از چه استراتژیهایی برای بازاریابی و جذب اولین مشتریها استفاده کردید؟
از آنجایی که ما نتوانستیم هیچ مشتری جذب کنیم، برخی از استراتژیهایی که امتحان کردیم را توضیح میدهم.
۱) ایمیلهای بیهدف: کارآمدترین استراتژی برای ما که موجب دریافت حداقل یک پاسخ شد، ایمیل زدن به افراد بود. پاسخ دریافتی بسیار ساده بود و آن سرویسهای خودشان را به ما پیشنهاد داده بودند. بسیاری از باشگاههای ورزشی، وبسایت مخصوص به خود را دارند و اطلاعات تماس آنها در آن وبسایت موجود میباشد. ما از طریق این اطلاعات تماس ایدهی خود را از طریق ایمیل، با صاحبان باشگاهها در میان گذاشتیم. همچنین از طریق فرم تماس موجود در سایتها نیز پیام خود را برای آنها ارسال کردیم که موجب درفایت تعداد کمی پاسخ شد.
2) شبکههای اجتماعی: با استفاده از قابلیت سرچ در توییتر، ما عبارتهایی مثل «کدام باشگاه ورزشی» و یا «باشگاه ورزشی در <منطقه>» را جستجو کردیم. ایدهی ما از این کار پاسخ دادن به کاربرانی بود که به دنبال پیدا کردن باشگاه ورزشی بودند و درخواست آنها بیپاسخ مانده بود. بسیاری از افراد در توییتهای خود از مردم در مورد باشگاه ورزشی مناسب سوال کردهبودند ولی در برخی مواقع کسی به آنها پاسخی نداده بود. ما این را به عنوان یک فرصت برای جلب توجه افرادی که شاید به سایت ما علاقه داشته باشند دیدیم.
3) ارائه برخی خدمات به صورت رایگان: علاوه بر ایمیل و صحبت مستقیم با مدیران باشگاهها، ما تصمیم گرفتیم برخی از خدمات خود را به باشگاهها به صورت رایگان در اختیار آنها قرار بدهیم. بنابرایم من متصمیم گرفتم یک دوربین ۳۶۰ درجه بخرم و به مدیران باشگاهها پیشنهاد عکس و فیلم ۳۶۰ درجه به صورت رایگان بدهم که میتوانستند از آن ها در وبسایت ما و یا هر وبسایت دیگری استفاده کنند. تعدادی از باشگاهها از این پیشنهاد استقبال کردند، ولی در مجموع این ایده نیز خوب نبود.
چه چیزی باعث نابودی استارتاپتان شد؟
مهمترین دلیل شکس استارتاپمان این بود که تقاضایی برای آن وجود نداشت. باشگاههای ورزشی هم اکنون نیز از شبکههای اجتماعی برای بازاریابی استفاده میکنند و بسیاری از صاحبان باشگاهها نیازی به مدیریت عضویت افراد و پرداختها به صورت آنلاین نمیبینند.
بعد از بررسی خیلی ابتدایی از رقبا، متوجه شدیم که تعدادی شرکت که به خوبی ساماندهی شدهبودند نیز در این حوزه فعال میباشند. کم تجربه بودن در این حوزهی فروش و بازاریابی، رقابت با شرکتهای بزرگتر بوسیلهی محصولی که قریبا کسی آنرا نمیخواست موجب شکست استارتاپ ما شد.
ما همچنین تلاش کردیم در استارتاپمان تغییر جهت بدهیم و آن را به محلی تبدیل کنیم که در آن مربیان شخصی بتوانند باشگاههای مورد نظر خود را برای بردن مشتریان خود و آموزش به آن ها از آن استفاده کنند. اما در این مرحله، از ایدهی خود دلسرد شده و علاقهی خود را به آن از دست دادیم. در نتیجه کار را تعطیل کردیم.
بزرگترین مشکل و مانعی که در جیملیستد با آن مواجه بودید چه بود؟
بزرگترین چالش ما، فروش و متقاعد کردن صاحبان باشگاههایی بود که هنوز نیازی به یک روش دیگر برای پردازش پرداختها و مدیریت اعضا نداشتند. ما یک اشتباه بسیار بزرگ انجام دادیم که ایدهی اولیهی خود را اعتبارسنجی نکردیم. ما موقعیت خود را در این بخش به عنوان یک ارائه دهندهی خدمات که مشکلی از مشتریانش را برطرف میکند، به درستی تعیین نکردیم.
یکی از موانعی که با آن روبرو بودیم این بود که صاحبان باشگاهها به ندرت حتی حاضر بودند که با ما قرار ملاقات بگذارند و اجازه بدهند ایدهی خودمان را به آنها توضیح بدهیم. بعد از این ایده که برخی خدمات (عکس ۳۶۰دجه) را به صورت رایگان ارائه بدهیم، اوضاع کمی بتر شد و تعداد بیشتری به ما اجازه میداند که با آنها صحبت کنیم و محصولمان را به آنها معرفی کنیم.
اگر بخواهی از اول شروع کنی، چه کاری را حتما انجام میدهی؟
قطعا با مشتریان بالقوه بیشتری قبل از ساخت محصول کامل صحبت میکنم. من فکر میکنم با این روش، وقت کمری برای ساختن محصولی بدون مشتری هدر میرود و سریعا میتوان به یک ایده ی بهتر تغییر جهت داد.
یکی دیگر از کارهایی که از ابتدا انجام میدهم این است که زمان خود را برای توسعهی محصول و بازاریابی از ابتدا به طور مساوی تقسیم میکنم. یک بالانس بین این دو میتواند شما را به آنجایی که دوست دارید برساند.
منبع: failory.com